آزمایندۀ رنج. رنج آزماینده. رنج برنده. رنجبر. رنج کش. زحمتکش. رجوع به رنج آزمودن و رنج آزموده شود: یکی بر در خلق رنج آزمای چه مزدش دهد در قیامت خدای. (بوستان)
آزمایندۀ رنج. رنج آزماینده. رنج برنده. رنجبر. رنج کش. زحمتکش. رجوع به رنج آزمودن و رنج آزموده شود: یکی بر در خلق رنج آزمای چه مزدش دهد در قیامت خدای. (بوستان)
آزمایندۀ سنگ. امتحان کننده سنگ، کسی که متحمل خوردن سنگ یا برداشتن آن بود و در آن ثبات ورزد. (آنندراج) : ولیکن ز سنگ آزمایان کوه پی من گرفتندچندین گروه. نظامی. تو نیز ار نه ای مرد سنگ آزمای سبک سنگ شو تا نمانی بجای. نظامی
آزمایندۀ سنگ. امتحان کننده سنگ، کسی که متحمل خوردن سنگ یا برداشتن آن بود و در آن ثبات ورزد. (آنندراج) : ولیکن ز سنگ آزمایان کوه پی من گرفتندچندین گروه. نظامی. تو نیز ار نه ای مرد سنگ آزمای سبک سنگ شو تا نمانی بجای. نظامی
مخفف رزم آزماینده. جنگ آزما. (آنندراج). آنکه جنگها دیده. (فرهنگ فارسی معین). جنگ آزموده و باوقوف درعلم جنگ. (ناظم الاطباء). رزم آزموده. رزم آرای. گندآور. جنگ آور. رجوع به رزم آزمای و مترادفات کلمه شود
مخفف رزم آزماینده. جنگ آزما. (آنندراج). آنکه جنگها دیده. (فرهنگ فارسی معین). جنگ آزموده و باوقوف درعلم جنگ. (ناظم الاطباء). رزم آزموده. رزم آرای. گندآور. جنگ آور. رجوع به رزم آزمای و مترادفات کلمه شود